سریال 10 قسمتی Shōgun یک شاهکار است، با بازیگران بسیار با استعدادی که به زبان های ژاپنی و انگلیسی اجرا می کنند تا داستانی جذاب درباره ایمان، فداکاری و جاه طلبی را روایت کنند. خالقان Justin Marks و Rachel Kondo نسخهای از ژاپن فئودالی را ساختهاند که مملو از شکوه بصری، بیرحمی و دسیسه است، و از وسوسه نمایشهایی با بودجهی کلان برای حفظ تمرکز بر نوشتهها و شخصیتها اجتناب میکنند.
نماهای فوق العاده زیبای شوگان از مناظر و شهرها، وعده های غذایی مجلل و لباس های باشکوه، توهمی از صلح ایجاد می کند، چنان قوی که وقتی خشونت شروع می شود، تیغه یک قاتل در شوجی پاره می شود یا اجساد روی برف انباشته می شوند. درگیریها بر اساس اینکه چه کسی بهترین تیرانداز یا شمشیرزن است، برنده یا شکست خورده را مشخص نمی کنند بلکه آنها با توطئههایی که قبل از شروع جنگ وجود دارند و اینکه مهاجمان چقدر در ارزیابی دشمنان و انگیزههایشان خوب هستند، تعیین میشوند.
بسیار وفادار به رمان پرفروش James Clavell درباره وقایع منتهی به ایجاد توکوگاوا شوگونات – یک حکومت انزواطلب که بیش از 250 سال دوام آورد – شوگون در سال 1600 شروع می شود، زمانی که ژاپن در آستانه جنگ داخلی قرار دارد. . تنش در اولین نمایش قابل لمس است. صلح شکننده ای که بر اساس تشریفات و بوروکراسی بنا شده است، تهدیدی برای شکستن و فرو بردن کشور در دوره جدیدی از جنگ های خونین.
لرد Yoshii Toranaga (هیرویوکی سانادا) سریال را شروع می کند که ظاهراً در گوشه ای عقب افتاده است. سانادا با بازی یکی از پنج نایب السلطنه ای که توسط حاکم اخیراً در ژاپن برای اداره کشور گمارده شده اند تا زمانی که وارثش به سن بلوغ برسد، به کار گرفته شده، اجرای استادانه ای را ارائه می دهد که حتی در صحنه هایی که توراناگا مجبور است دزدکی از همتایان خود در شورا دور شود. با هم متحد شدند تا او را خلع کنند. اعتماد به نفس کاراکتر، بینشهای نافذ او، درک اینکه چرا از سوی دیگر نایبها او را بسیار خطرناک میدانند، آسان میکند. نویسندگان با قرار دادن توراناگا بهعنوان مردی ضعیف و وادار کردن او به آرامی راه خود را از مرگ قریبالوقوع بازمیگردانند، حتی زمانی که تصویر دشمنانش ظریفتر میشود و انگیزهها و اقدامات خود توراناگا مشکوکتر میشوند، ریشهیابی موفقیت او را آسان میکنند.
زمانی که کشتی اروپاییان گرسنه به رهبری دزد دریایی انگلیسی John Blackthorne (کازمو جارویس) به ساحل می نشیند، راه نجات غیرمنتظره ای پیدا می کند. شوگان به راحتی میتوانست به تکرار آخرین سامورایی تبدیل شود، جایی که سانادا نقش مربی یک قهرمان غربی دیگر را ایفا میکرد، اما این سریال به جای اینکه داستان را بر روی تجربیات جان متمرکز کند، بیشتر از رویکرد گروهی استفاده میکند. جان تبدیل به یک پیاده برای توراناگا و رقبای او – که بیشتر از او به عنوان “Anjin”، کلمه ژاپنی به معنای خلبان یاد می کنند – می شود تا برای اهداف خود اقدام کنند. همانطور که جان به صورت خندهدار در اطراف باغی زیبا و آراسته شده میچرخد، او همچنین برنامههایی را که به دقت طراحی شده بود، به هم میریزد و سعی میکند اهداف خود را دنبال کند تا ژاپن را به جنگ اروپا بکشاند.
اما او هنوز هم نیرویی است که می توان بر روی او حساب کرد. جارویس صحنههایی را با شخصیتی حیلهگر روشن میکند و این موضوع را قابل درک میکند که چرا همه میخواهند یا با جان دوست شوند یا جان را بکشند. جان به نمایندگی از اتحاد پروتستان بین هلند و انگلیس در زمانی که کاتولیک های پرتغالی تنها حضور اروپایی در ژاپن بودند، بلافاصله با مترجمان منصوب شده توسط کلیسا درگیر می شود و باید روشن کند که آنها در واقع به جای او صحبت نمی کنند. (این شامل حرکات وحشیانه خنده دار و رشته های ناسزا می شود.)
جان هرگز تسلط معجزه آسایی بر زبان پیدا نمی کند و نویسندگان دائماً راه های جدیدی برای استفاده از مانع ارتباطی بین او و اسیرکنندگانش پیدا می کنند. این منبع طنز در اپیزودهای اولیه است، زیرا آنها اغلب ناخواسته یکدیگر را در تهدید، تمسخر و اتهامات بربریت خود را تکرار می کنند.این سریال همچنین رشد شخصیت جان را نشان میدهد، از لحظهای که او میکوشد قدردانیاش را بهطور خام ابراز کند، تا زمانی که او هوشمندانه از عبارات آمادهشده برای پنهان کردن نادانیاش به بهترین شکل ممکن استفاده میکند.
Nestor Carbonell از زمان کوتاه خود به عنوان رودریگز، یک ملوان اسپانیایی به همان اندازه بد دهن که مقدمه اولیه زندگی در ژاپن را برای جان فراهم می کند، بیشترین استفاده را می کند. اما ستون سوم واقعی شوگون، راهنمای بلندمدت جان، Toda Mariko (آنا ساوای) است، دست نشانده توراناگا که پس از یک تراژدی وحشتناک به کاتولیک گروید. ممکن است به نظر برسد که این کاراکتر دارای شکلهای عشقی ممنوعه است، اما ماریکو در جستجوی انتقامجویی است که او را به اصلیترین درگیری سریال تبدیل میکند.
ماریکو مفهوم حصار هشت گانه را برای جان توضیح می دهد، دیواری که اطراف احساسات فرد ساخته شده تا از خواندن آنها توسط دیگران جلوگیری کند. ساوای به زیبایی این خویشتنداری را به تصویر میکشد جایی که، فقط باید هر هفته حمام کند و دکتری که از زخمهای او مراقبت میکند. لحظاتی را که آرامش ماریکو در هم میشکند او را قدرتمندتر میکند و راهی را نشان می دهد که میتواند یک ردیف شعر یا درخواست رسمی برای عبور را به حمله به رقبای توراناگا تبدیل کند. طوفان متلاطم احساسات ماریکو در پشت حصار هشتگانهاش به مثابه یک عالم کوچک از ژاپن شوگون عمل میکند.
عملکرد برجسته دیگر از Tadanobu Asano در نقش Kashigi Yabushige است، لردی که ظاهراً در خدمت توراناگا است و تمام سریال را به طور شفاف صرف این می کند تا اطمینان حاصل کند همیشه در طرف برنده درگیری رو به رشد است. شکل ناشیانه لغزندگی او کمیک بسیار خوبی را به همراه دارد، به ویژه در درگیری هایش با انجین، و به عنوان جایگزینی بدیع برای نرمی انگشت کوچک بازی تاج و تخت…
نتیجه
شوگان در بهترین حالت خود یک نمایش تلویزیونی قابل تحسین است که از بودجه خود برای ایجاد دنیایی زیبا و غوطه ور استفاده می کند، اما هرگز اجازه نمی دهد که تماشایی از تاکید آن بر قوس های شخصیتی پیچیده کم کند. اجراها قانع کننده هستند، به کمک نوشته هایی که از طنز خام به درام شاعرانه جریان می یابد، به گونه ای که به قهرمان ها و حتی شخصیت های فرعی عمق می بخشد. این سریال به طور یکپارچه فتنه، طنز، عاشقانه و اکشن را در یک سریال، به زیبایی اجرا می کند که تا پایان عالی خود شگفتی ها را ارائه می دهد.