جنگ. جنگ هرگز تغییر نمی کند.» این خط شومی است که همه بازیهای سری ۲۶ ساله Fallout RPG را باز میکند. اما در حالی که این ممکن است برای لحن محیط بایر هستهای ابدی صادق باشد، خوشبختانه این موج تا حد زیادی برای اقتباسهای تلویزیونی از بازیهای ویدیویی تغییر کرده است. دنبالهروی سریال The Last of Us از HBO و Arcane از نتفلیکس، Prime Video اکنون در Fallout یک نمایش فوقالعاده تمام دوران دارد، یک نمایش پسا آخرالزمانی مطمئن و موفقی که با افتخار میراث خود را در آستین میپوشاند – به معنای واقعی کلمه. با لباسهای نمادین آبی و زرد Vault-Tec – در حالی که به طور همزمان یک درام علمی-تخیلی قانعکننده است.
سخت نیست که بفهمیم چرا آمازون به دنبال Fallout رفت. این یک کمدی سیاه عجیب، اغلب خشونتآمیز، گاهی طنزآمیز است که به راحتی در کنار The Boys مینشیند. در حالی که هرگز به اندازه برخی از لحظات افراطی Vought کهنه یا خشن نیست، Fallout به طور مداوم از تاریکی منظره تابیده شده خود برای پخش جوک های سورئال استفاده می کند، از یک مغز سخنگو در کوزه گرفته تا یک ربات جمع کننده اعضای بدن.
Fallout که توسط Jonathan Nolan و Lisa Joy از Westworld تهیه شده است، به صورت متعارف در جهان بازی جریان دارد، اما فصل اول هشت قسمتی آن مستقیماً به چیزی که ممکن است بازی کرده باشید، مرتبط نباشد. این بدان معناست که هیچ تجربه قبلی لازم نیست تا لازم باشد از Ella Purnell’s Lucy شروع کنید. او که در Vault 33، یکی از پناهگاههای متعددی که بیش از 200 سال پیش توسط شرکت Vault-Tec ساخته شده، بزرگ شده است، هرگز زندگی خارج از دیوارهای فولادی و بتنی آن را نمیشناسد. به این ترتیب، او تجسمی از یک انسان در آمریکای قبل از جنگ بزرگ است که برای نسل ها در قوطی حلبی زیرزمینی حفظ شده است.
در بازتابی آگاهانه از افتتاحیه Fallout 3، لوسی مجبور می شود زمانی که پدرش (کایل مک لاکلان) ناپدید می شود، سطح را کشف کند. درخشان، مودب و دوستانه. او کاملاً برای ماجراجویی در کالیفرنیای متاثر از انفجار که در بیرون درب مهر و موم شده است، مجهز نیست. راهی که پورنل میتواند حس خوشبینی سادهلوحانهای را در میان این همه ویرانیهای زنگزده نشان دهد، منشأ بسیاری از شوخیهای اولیه است – اما مهمتر از آن، این نقطه آغازی است برای قوس شخصیتی جذاب که از او میخواهد چشمانش را به دنیایی باز کند که در آن دروغها و دروغها و دروغها و دروغگوییها در آن بسیار مهم است. فریب همه جا هست و زندگی ارزان است. در حالی که Fallout دارای شخصیتهای شرور خوش نقشهای است که در سایهها پنهان شدهاند، آنتاگونیست واقعی، خود زمینهای بایر و نگرشهای سگخواری است که حتی قهرمانان ما را مجبور به اتخاذ آن میکند.
هر فضا پر از شخصیت است که بیشتر آن از طریق توجه خیره کننده به جزئیات در همه موارد، سلاح ها و شمایل نگاری قابل تشخیص است.
اما در حالی که وضعیت لوسی او را به قهرمان پیش فرض تبدیل می کند، این Aaron Moten’s Maximus است که قانع کننده ترین نقش اصلی Fallout را ثابت می کند. او که در کودکی یتیم شده بود، به برادری فولاد پناه برد. گروهی از متعصبان نظامی با الگوبرداری از شوالیه های قرون وسطی. این سازمانی است که برای او مناسب نیست – ماکسیموس مردی است بی دست و پا و اغلب ترسو که فاقد اعتماد به نفس جسورانه جنگجویان زره پوش است و این درگیری هم طنز و هم درام عالی ایجاد می کند. از طریق یک دروغ تصادفی است که او جای خود را در داستان پیدا میکند، خودش را به چیزی میپیچاند که نیست، و تماشای او که ناامیدانه با آن دروغ متزلزل دستوپنجه نرم میکند، جذابترین لحظات Fallout را رقم میزند. ریشه یابی ماکسیموس همیشه آسان نیست – شخصیت او بسیار ناقص است – اما این پیچیدگی او را تبدیل به شخصیتی کرد که می توان بیشتر روی آن سرمایه گذاری کرد.
لوسی و ماکسیموس دوگانگی جالبی را ارائه میکنند: یکی فقط از امنیت طاق میدانست، و دیگری فقط از بیرحمی زمینهای بایر آگاه است. اما Fallout تضاد شدید دیگری نیز دارد، یعنی تخریب قبل و بعد از هستهای، که به طرز خارقالعادهای از طریق The Ghoul کاوش شده است. این جهش یافته 250 ساله با بازی والتون گوگینز، جذاب ترین حضور Fallout است – یک سرگردان تنها با رفتاری که انگار از خود بیزار است. در مقایسه با لوسی و ماکسیموس، The Ghoul به دلیل قوس نسبتاً کم عمق کمپیچیدهترین شخصیت است، اما بدون شک تماشای او به لطف اجرای همهجانبه گوگینز لذتبخشترین شخصیت است.
اما The Ghoul تنها بخشی از نقشی است که گوگینز در اینجا بازی می کند. Fallout اغلب به زمان قبل از آخرالزمان سفر می کند تا زندگی The Ghoul را کشف کند. کوپر هاوارد، یک ستاره سینمای آمریکایی که زندگی جذابی را در هالیوود دارد، در ابتدا جنبه «خستهکننده» نقش دوگانه گوگینز به نظر میرسد، تنها برای تثبیت انسانیت. اما این داستان به تدریج به یک راز واقعا قانع کننده تبدیل می شود و به گوگینز احساس هدف بسیار بزرگ را ارائه می دهد. این خط داستانی همچنین جایی است که Fallout میتواند طنز اصلی منبع خود را با پیامی ضد سرمایهداری که بهخوبی جذاب است، ارائه دهد.
زندگی کوپر میتوانست نسبتاً جدا از رویدادهای اصلی Fallout باشد، بنابراین ساختار بصری و روایی این دو متفاوت است، اما گذشته مستقیماً به روشی بسیار جالب به زمان حال متصل میشود. این طراحی یکی از بزرگترین نقاط قوت Fallout است. حتی آنچه در ابتدا می تواند مانند رشته های اضافی به نظر برسد، مانند ادامه داستان Vault 33 پس از خروج لوسی، تبدیل به بلوک های سازنده حیاتی می شود. همه چیز محرک است و به سمت یک پایان فوق العاده شتاب می گیرد. و در حالی که چند اپیزود در نیمه دوم وجود دارد که از نظر تعادل بین خطوط داستانی و حرکت، اندکی دچار تزلزل میشوند، این نمایش ساختاری فوقالعاده دارد.
هر اپیزود از ابتدا تا انتها داستان خودش را روایت میکند – مانند برخورد لوسی با دستگاه برداشت عضو ، یا برخورد با سمندر جهش یافته غولپیکر – و در حالی که اینها به وضوح بخشهای کوچکتری از یک کل بزرگتر هستند، اما همچنان به عنوان داستانهای رضایتبخش عمل میکنند. به عبارت دیگر، نمایش مانند زنجیره ای از ماموریت های RPG ساخته شده است. این یک تغییر بسیار بزرگ نسبت به اپیزودهای شلوغ و قسمت های قابل تعویض بسیاری از سریال های دیگر است. با در نظر گرفتن این موضوع، گیج کننده است که هر هشت قسمت به طور همزمان منتشر می شوند. اگر Fallout یک نمایش هفتگی بود، ما لذت بیوقفه آن را بین اولین نمایشها داشتیم.
یکی از بزرگترین چالشهایی که Fallout با آن روبهرو شد، تبدیل دنیای بازیها به یک دنیای لایو اکشن بود. با این حال، به لطف کامیون پر از پول آمازون و طراحان تولید با استعداد، نولان، جوی و مجریان نمایشگاه ژنو رابرتسون-دورت و گراهام واگنر کار تحسین برانگیزی را انجام دادند. این یک آخرالزمان فوقالعاده ملموس است، مملو از توپهای عجیب و غریب رنگارنگ و موسیقی متن فیلم توسط بهترین قهرمانان دهه 1950. هر فضا پر از شخصیت است که بیشتر آن از طریق توجه خیره کننده به جزئیات در همه موارد، سلاح ها و شمایل نگاری قابل تشخیص به دست می آید. Nuka Cola قفسههای زباله را بطری میاندازد، شخصیتها با بستههای چوب خود را درمان میکنند، و Vault 33 اینچ به اینچ لعنتی تقریباً عالی است. برای قدردانی از هنر پشت آن نیازی به دانستن بازی ها نیست، اما اگر این کار را انجام می دهید، چیزهای زیادی برای دوست داشتن وجود دارد.
با این حال، لذتبخشترین چیز، زرههای برقی T-60 برادران فولاد است که تماشای آن در عمل لذتبخش است. به جای غوظه ور شدن در گرافیک بازی های رایانه ای، در اینجا یک تکیهگاه عمدتاً فیزیکی می بینید که بهطور باورنکردنی قدرتمند به نظر میرسد. و در حالی که Fallout واقعاً یک نمایش اکشن همهجانبه نیست، وقتی خشونت شروع میشود و T-60 درگیر میشود در بهترین حالت خود قرار میگیرد – این زمانی است که امتیاز Bloody Mess فعال میشود.
این شخصیتها، مکانها و موقعیتها همگی برای Fallout معتبر هستند. و بله، در حالی که طراحی تولید بینقص و دقیق بازی تا حدودی مسئول این امر است، بیشتر موفقیت نهایی سریال به کار رابرتسون-دورت و واگنر و تلاشهای آنها برای ساختن داستانی اصلی که کاملاً فالووت است بازمیگردد. این در تضاد مستقیم با سری کسل کننده Halo از Paramount+ است که علیرغم تمام طراحیهای زرههای جدا شده از بازی و سکانسهای اکشن FPS، نمیتواند صحنه های تماشایی و ماندگار را به تصویر بکشد. فیلمنامههای Fallout طنز را به تصویر میکشد و موضوع سریال را درک میکنند و همه اینها بدون تکیه بر هیچ داستانی از قبل موجود است. این میتوانست یک کپی لایو اکشن از شخصیتهای بازی و صحنههایی باشد که قبلاً دیدهاید. در عوض، این یک داستان تازه و ضروری است که از یک رسانه جدید برای غنیسازی دنیای Fallout برای طرفداران سرسخت استفاده میکند و یک تشک خوشامدگویی برای مخاطبان جدید ایجاد میکند.
نتیجه
یک آخرالزمان روشن و خندهدار پر از خطوط تیره و انفجارهای ماوراء خشونت، Fallout با The Last of Us در میان بهترین اقتباسهای بازی که تا کنون ساخته شده است، ایستاده اند. سه سرنخ متمایز آن که به طرز درخشانی ساخته شده است، از طریق داستانهای مرتبط هوشمندانه که به یک پایان فوقالعاده میرسند، سفر میکنند. در طول مسیر، به لطف طراحی بینظیر تولید و توجه به جزئیات، برای طرفداران طولانیمدت غذای بزرگی وجود دارد، و البته برای طرفداران جدید نیز فوق العاده به نظر می رسد. این یکی دیگر از تلاشهای ویژه جاناتان نولان و لیزا جوی است که بهراحتی باعث تشویق بزرگ میشود.